همکار سابق نشريات اصلاح طلب مي گويد کساني که خود را خرج فتنه گران در سال 88 کردند فاقد هرگونه شانيتي هستند.
داريوش سجادي با اشاره به تمجيدهاي گاه و بيگاه محافل ضدانقلاب از يک خواننده که خود را خرج شبکه هاي سلطنت طلب کرد نوشت: علي رغم آن که استاد در ارزش گذاري اختصاصي بر جنس صدا و خوش الحاني صاحبان اصوات نيز از اساس فاقد موضوعيت و مشروعيت است. صداي خوش که بالذات حامل ارزش نيست و صرفا امانتي است خداداد که اعتبارش در گروي کاربري امانتدارانه آن است. اعتبار صوت به ساحت صوت است نه صاحب صوت! خوش ساحتي صوت است که توان دارد تا بلالي سياه و حبشي را به فخر موذني رسول خدا برساند.
خوش ساحتي صوت است که توان «ناصر خسرو» ساختن دارد تا زبان تکلمش با خيره سري سلطان غزنوي آن باشد که «من آنم که درپاي خوکان نريزم - مر اين قيمتي در لفظ دري را).
بدين اقتفا علي رغم همه تعارفات و تکلفات و قديس سازي ها و اسطوره پردازي ها و استاد را «دماوند موسيقي ايران» توصيف و ترسيم و تکريم کردن ها، نمي توان از اين واقعيت گريخت که شرافت کلام و صفوت اصوات در حلقوم و حنجره اي است که فرياد رس مظلومان و دادخواه ستم بران و پرخاشگر به ظلم و ظلمت و ظالماني باشد که صداي خوش را در قامت سالوسي و چاپلوسي و خاکساري و چاکرمآبي و آستان بوسي و عياشي و مداهي و خماري خود بر مي تابند و برمي سگالند!
زباني که در کام، رسالت الهي خود را امانتداري نکند حکايت کمدي- تراژدي بازخواني «مرغ سحر» توسط «گوگوشي» خواهد شد که چگونه اسباب مچل کردن خود مي شود وقتي از منتهي اليه خوش باشي و عياشي و بي دردي و از ميانه حاملان نسل عطينا دوباره خوان مرغ سحري مي شود که غمباد نسل سلحشور و سرکوب شده مشروطه مقهوره است!
حکايت کمدي - تراژدي عکس يادگاري انداختن رئيس جمهور آمريکا با بناي يادبود «چه گوارآ» قهرمان مبارزه با امپرياليسم آمريکا و کشته شده توسط اجامر آمريکا!
وي مي افزايد: خير جناب استاد - شرط قلندري سر تراشيدن نيست! رسم عياري هم سرائي با اجنبي و هم سگالي با شاهبازان نيست! مرشد بازي و پرده خواني و حشمت فروشي و قهرمان آماني «خانه نئينان» را بازي نه اين است.
دماوند موسيقي آن مملکت پژواک ترنم آن مادر شهيد کمر خميده اي است که 30 سال چشم انتظاري دردانه اش را با حزن لالائي جانسوزش براي تتمه استخوان هاي در آغوش کشيده دلبندش تسلي داد!
دماوند موسيقائي ايران لالائي محزون اين مادر گمنام است نه مرغ خوش خوان و بي داد و دستان و نوا و مرکب خواني و چاووش و گلبانگ و محفل آراي از ما بهتران شدن و زينت المجالس اعيان و بزم آراي بي دردان و خنياگر عيش شادي خواران و خلسه وافوريان شدن و از گوگوش تا سوزدوش را آغوش گشائي کردن!
همکار سابق نشريات اصلاح طلب مي گويد کساني که خود را خرج فتنه گران در سال 88 کردند فاقد هرگونه شانيتي هستند.
داريوش سجادي با اشاره به تمجيدهاي گاه و بيگاه محافل ضدانقلاب از يک خواننده که خود را خرج شبکه هاي سلطنت طلب کرد نوشت: علي رغم آن که استاد در ارزش گذاري اختصاصي بر جنس صدا و خوش الحاني صاحبان اصوات نيز از اساس فاقد موضوعيت و مشروعيت است. صداي خوش که بالذات حامل ارزش نيست و صرفا امانتي است خداداد که اعتبارش در گروي کاربري امانتدارانه آن است. اعتبار صوت به ساحت صوت است نه صاحب صوت! خوش ساحتي صوت است که توان دارد تا بلالي سياه و حبشي را به فخر موذني رسول خدا برساند.
خوش ساحتي صوت است که توان «ناصر خسرو» ساختن دارد تا زبان تکلمش با خيره سري سلطان غزنوي آن باشد که «من آنم که درپاي خوکان نريزم - مر اين قيمتي در لفظ دري را).
بدين اقتفا علي رغم همه تعارفات و تکلفات و قديس سازي ها و اسطوره پردازي ها و استاد را «دماوند موسيقي ايران» توصيف و ترسيم و تکريم کردن ها، نمي توان از اين واقعيت گريخت که شرافت کلام و صفوت اصوات در حلقوم و حنجره اي است که فرياد رس مظلومان و دادخواه ستم بران و پرخاشگر به ظلم و ظلمت و ظالماني باشد که صداي خوش را در قامت سالوسي و چاپلوسي و خاکساري و چاکرمآبي و آستان بوسي و عياشي و مداهي و خماري خود بر مي تابند و برمي سگالند!
زباني که در کام، رسالت الهي خود را امانتداري نکند حکايت کمدي- تراژدي بازخواني «مرغ سحر» توسط «گوگوشي» خواهد شد که چگونه اسباب مچل کردن خود مي شود وقتي از منتهي اليه خوش باشي و عياشي و بي دردي و از ميانه حاملان نسل عطينا دوباره خوان مرغ سحري مي شود که غمباد نسل سلحشور و سرکوب شده مشروطه مقهوره است!
حکايت کمدي - تراژدي عکس يادگاري انداختن رئيس جمهور آمريکا با بناي يادبود «چه گوارآ» قهرمان مبارزه با امپرياليسم آمريکا و کشته شده توسط اجامر آمريکا!
وي مي افزايد: خير جناب استاد - شرط قلندري سر تراشيدن نيست! رسم عياري هم سرائي با اجنبي و هم سگالي با شاهبازان نيست! مرشد بازي و پرده خواني و حشمت فروشي و قهرمان آماني «خانه نئينان» را بازي نه اين است.
دماوند موسيقي آن مملکت پژواک ترنم آن مادر شهيد کمر خميده اي است که 30 سال چشم انتظاري دردانه اش را با حزن لالائي جانسوزش براي تتمه استخوان هاي در آغوش کشيده دلبندش تسلي داد!
دماوند موسيقائي ايران لالائي محزون اين مادر گمنام است نه مرغ خوش خوان و بي داد و دستان و نوا و مرکب خواني و چاووش و گلبانگ و محفل آراي از ما بهتران شدن و زينت المجالس اعيان و بزم آراي بي دردان و خنياگر عيش شادي خواران و خلسه وافوريان شدن و از گوگوش تا سوزدوش را آغوش گشائي کردن!
همکار سابق نشريات اصلاح طلب مي گويد کساني که خود را خرج فتنه گران در سال 88 کردند فاقد هرگونه شانيتي هستند.
داريوش سجادي با اشاره به تمجيدهاي گاه و بيگاه محافل ضدانقلاب از يک خواننده که خود را خرج شبکه هاي سلطنت طلب کرد نوشت: علي رغم آن که استاد در ارزش گذاري اختصاصي بر جنس صدا و خوش الحاني صاحبان اصوات نيز از اساس فاقد موضوعيت و مشروعيت است. صداي خوش که بالذات حامل ارزش نيست و صرفا امانتي است خداداد که اعتبارش در گروي کاربري امانتدارانه آن است. اعتبار صوت به ساحت صوت است نه صاحب صوت! خوش ساحتي صوت است که توان دارد تا بلالي سياه و حبشي را به فخر موذني رسول خدا برساند.
خوش ساحتي صوت است که توان «ناصر خسرو» ساختن دارد تا زبان تکلمش با خيره سري سلطان غزنوي آن باشد که «من آنم که درپاي خوکان نريزم - مر اين قيمتي در لفظ دري را).
بدين اقتفا علي رغم همه تعارفات و تکلفات و قديس سازي ها و اسطوره پردازي ها و استاد را «دماوند موسيقي ايران» توصيف و ترسيم و تکريم کردن ها، نمي توان از اين واقعيت گريخت که شرافت کلام و صفوت اصوات در حلقوم و حنجره اي است که فرياد رس مظلومان و دادخواه ستم بران و پرخاشگر به ظلم و ظلمت و ظالماني باشد که صداي خوش را در قامت سالوسي و چاپلوسي و خاکساري و چاکرمآبي و آستان بوسي و عياشي و مداهي و خماري خود بر مي تابند و برمي سگالند!
زباني که در کام، رسالت الهي خود را امانتداري نکند حکايت کمدي- تراژدي بازخواني «مرغ سحر» توسط «گوگوشي» خواهد شد که چگونه اسباب مچل کردن خود مي شود وقتي از منتهي اليه خوش باشي و عياشي و بي دردي و از ميانه حاملان نسل عطينا دوباره خوان مرغ سحري مي شود که غمباد نسل سلحشور و سرکوب شده مشروطه مقهوره است!
حکايت کمدي - تراژدي عکس يادگاري انداختن رئيس جمهور آمريکا با بناي يادبود «چه گوارآ» قهرمان مبارزه با امپرياليسم آمريکا و کشته شده توسط اجامر آمريکا!
وي مي افزايد: خير جناب استاد - شرط قلندري سر تراشيدن نيست! رسم عياري هم سرائي با اجنبي و هم سگالي با شاهبازان نيست! مرشد بازي و پرده خواني و حشمت فروشي و قهرمان آماني «خانه نئينان» را بازي نه اين است.
دماوند موسيقي آن مملکت پژواک ترنم آن مادر شهيد کمر خميده اي است که 30 سال چشم انتظاري دردانه اش را با حزن لالائي جانسوزش براي تتمه استخوان هاي در آغوش کشيده دلبندش تسلي داد!
دماوند موسيقائي ايران لالائي محزون اين مادر گمنام است نه مرغ خوش خوان و بي داد و دستان و نوا و مرکب خواني و چاووش و گلبانگ و محفل آراي از ما بهتران شدن و زينت المجالس اعيان و بزم آراي بي دردان و خنياگر عيش شادي خواران و خلسه وافوريان شدن و از گوگوش تا سوزدوش را آغوش گشائي کردن!
:: موضوعات مرتبط:
آخرین اخبار سیاسی ,
,
:: برچسبها:
نه هر كه سر نتراشد قلندري داند!, عصر بشاگرد؛ فردین احمدی ,